ازادی...

آزادی فقط لخت گشتن در خیابان نیست!
آزادی راحتی گشت و گذار با دوست پسر و دختر نیست!!

آزادی یعنی تو کافر هستی

ولی به دین من احترام میگذاری!

آزادی یعنی تو مسیحی هستی

ولی محرم از دم هیئت مسلمونا که گذشتی
صدای ضبط را کم میکنی!

آزادی یعنی یکی در خیابان با حجاب بود

تو تمسخرش نمیکنی!

آزادی یعنی دو برادر یکی در اتاقش عکس شاه

و دیگری در اتاق عکس خمینی!

آزادی یعنی من پیکم را پر میکنم

تو نمازت را سر وقت میخوانی

آزادی یعنـــــــــی آزادی

چترت را ببند سری به كلبه بارانی ام بزن كمی زیر باران دیدگانم خیس شو و اگر مجالی برای همنوایی بود كمی با من همنوا شو...

من به این فاصله عادت دارم،
به همه وسعت این دوری ها،
نه صدایت کردم،
نه شکایت کردم،
من به قلب پر از احساس تو ایمان دارم
من نگاهت کردم،
نه شکایت کردم،
من تو را در همه این احوال،
مثل دیوانه مستی که پر از عشق ابدگونه شده
از ته قلب پرستیدم و لبریز ز رویا گشتم
نه لمست کردم،
نه شکایت کردم،
و در این فاصله و دوری ها،
در میان همه امواج پر از عمق نبودن هایت
باز هم؛
من تو را می خواهم!

احساس می كنم عقلم رو از دست داده م ! یعنی یا دیوانه ام ، یا دچار جنون شده ام !!!

از تنهایی كلافه م ،‌

و روزی هزار بار خودم رو لعنت كنم كه مقصر تنهایی خودم هستم !...

دلم برایت تنگ می شود هر لحظه . حتی وقتی كه چشم در چشم هایم دوخته ای

و صدایت در گوشم می پیچد !!...

تكراری می نویسم .. تو ببخش معنای من ...

پرسيدم: بار الهي چه عملي از بندگانت بيش از همه تو را به تعجب وا مي‌دارد؟

پاسخ آمد: اينكه شما تمام كودكي خود را در آرزوي بزرگ شدن به سر مي‌بريد و دوران پس از آن در حسرت بازگشت به كودكي مي‌گذرانيد.

اينكه شما سلامتي خود را فداي مال‌اندوزي مي‌كنيد و سپس تمام دارايي خود را صرف بازيابي سلامتي مي‌نماييد.

اينكه شما به قدري نگران آينده‌ايد كه حال را فراموش مي‌كنيد، در حالي كه نه حال را داريد و نه آينده را.

اين كه شما طوري زندگي مي‌كنيد كه گويي هرگز نخواهيد مرد و چنان گورهاي شما را گرد و غبار فراموشي در بر مي‌گيرد كه گويي هرگز زنده نبوده‌ايد.

سكوت كردم و انديشيدم،

در خانه چنين گشوده، چه مي‌‌طلبيدم؟ بلي، آموختن.

 

پرسيدم: چه بياموزم؟

 

پاسخ آمد: بياموزيد كه مجروح كردن قلب ديگران بيش از دقايقي طول نمي‌كشد ولي براي التيام بخشيدن آن به سالها وقت نياز است.

بياموزيد كه هرگز نمي‌توانيد كسي را مجبور نماييد تا شما را دوست داشته باشد، زيرا عشق و علاقه ديگران نسبت به شما آينه‌اي از كردار و اخلاق خود شماست .

بياموزيد كه هرگز خود را با ديگران مقايسه نكيند، از آنجايي كه هر يك از شما به تنهايي و بر حسب شايستگي‌هاي خود مورد قضاوت و داوري ما قرار مي‌گيرد.

بياموزيد كه دوستان واقعي شما كساني هستند كه با ضعف‌ها و نقصان‌هاي شما آشنايند وليکن شما را همانگونه كه هستيد و دوست دارند.

بياموزيد كه داشتن چيزهاي قيمتي و نفيس به زندگي شما بها نمي‌دهد، بلكه آنچه با ارزش است بودن افراد بيشتر در زندگي شماست.

بياموزيد كه ديگران را در برابر خطا و بي‌مهري كه نسبت به شما روا مي‌دارند مورد بخشش خود قرار دهيد و اين عمل را با ممارست در خود تقويت نماييد.

بياموزيد كه كه دونفر مي‌توانند به چيزي يكسان نگاه كنند ولي برداشت آن دو هيچگاه يكسان نخواهد بود.

بياموزيد كه در برابر خطاي خود فقط به عفو و بخشش ديگران بسنده نكنيد، تنها هنگامي كه مورد آمرزش وجدان خود قرار گرفتيد، راضي و خشنود باشيد...

بياموزيد كه توانگر كسي نيست كه بيشتر دارد بلكه آنكه خواسته‌هاي كمتري دارد.

به خاطر داشته باشيد كه مردم گفته‌هاي شما را فراموش مي‌كنند، مردم اعمال شما را نيز از ياد خواهند برد ولي، هرگز احساس تو را نسبت به خويش از خاطر نخواهند زدود.!!

 

-

لطفا اين داستان را براي دوستان خود ارسال نماييد، کساني که برايتان ارزشمند هستند، اما اگر اين کار را انجام نداديد، نگران نباشيد، هيچ حادثه ناخوشايندي براي شما رخ نخواهد داد، شما تنها اين فرصت را که به دنياي شخص ديگري با اين مطلب روشنايي بيشتري ببخشيد، از دست خواهيد داد، کسي چه مي داند، شايد يکي از دوستان شما هم اکنون بيشترين نياز را به خواندن اين مطلب داشته باشد

 

وقتی دل سپردگی ام را
با نیش خندی مهمان کردی
با خود گفتم:
"خواهم ماند,خواهم زیست به احترام دلم...!!